روحانی شهید محمد بهبودی
ردیف |
2 |
نام |
محمد |
نام خانوادگی |
بهبودی |
نام پدر |
علی |
تاریخ تولد |
1336/5/10 |
محل تولد |
روستای باب الحکم بردسکن |
مسئولیت |
شرکت کننده در تظاهرات علیه رژیم شاهنشاهی |
تاریخ شهادت |
1357/9/17 |
محل شهادت |
کاشمر |
گلزار |
آرامگاه شهید مدرس کاشمر |
زندگینامه
مرگ، اگر برای بسیاری، نقطه پایان و فراموشی و از یاد رفتن است، برای شهید فصل روشن و نورانی برای آغاز یک حیات برتر و متعالی و خدایی است. آن که در راه حق شهید میگردد، «مرگ» وی آغاز دفتر است. شهادت، گشودن پنجرهای از بقا به روی جان قدسی انسان است.
شهادت، پر کشیدن در فضای معنوی قرب الهی است و شهید «محمود بهبودی» به این بقا و قرب و جاودانگی رسید. او رفت ولی در خاطره یاران، آشنایان و همسنگرانش قصههای بلند خلوص و ایثار به یادگار گذاشت. او به سال 1366 در یکی از روستاهای کاشمر در خانوادهای مذهبی و با اصالت چشم به جهان گشود. دوران کودکی را تحت سرپرستی والدین دلسوز و مهربان گذراند سپس راهی مدرسه شد تا الفبای پلههای رشد و کمال را بیاموزد. تحصیلات کلاسیک را تا اتمام پایة ششم قدیم با موفقیت ادامه داد.
در آن روزگار که ظلمت و تاریکی ناشی از حکومت طاغوت همه جا را فرا گرفته بود، شعاع خورشید مهدوی و جذبة نگاه آن حضرت شامل حال شهید محمد بهبودی شد و او را با عزمی راسخ و قلبی سرشار از عشق به مولایش مهدی عجل الله تعالی فرجه راهی اردوگاه سربازان حضرت نمود. دروس حوزه را در مدرسة علمیه دانش شهرستان کاشمر آغاز نمود. از همان ابتدا با مرحوم حضرت آیتالله میرزا علی آقا مشکینی و حضرت آیتالله ربّانی شیرازی که از سوی ساواک در کاشمر تبعید بودند، آشنا شد و در محضر آن بزرگان درس جهاد و مبارزه با ظلم و ستم را آموخت. پس از فراگیری ادبیات عرب و اتمام مقطع مقدمات در حوزه علمیه کاشمر، جهت ادامة تحصیل و گسترش فعالیتها و مبارزات به همراه حضرت آیتالله مشکینی رحمة الله علیه که در آن زمان دورة تبعیدشان به پایان رسیده بود، به قم عزیمت نمود. او بارها از طرف آیتالله مشکینی به کردستان مسافرت و با روحانیون تبعیدی در آنجا ملاقات کرد. شهید محمد با تمام جدّیتی که در تحصیل داشت، رسالت بزرگترش را از یاد نبرد. در آن سالها که از اسلام جز ظاهری باقی نمانده بود، در ایام تبلیغی به زادگاهش باز میگشت و با تشکیل کلاس قرآن و تأسیس کتابخانه در دمیدن روح اسلام و قرآن در اذهان مردم تلاش میکرد.
همزمان با اوج گرفتن نهضت مقدس اسلامی، شهید محمد به زادگاهش کاشمر برگشت و همگام با مردم در صحنههای قیام و تظاهرات نقش بسیار فعالی داشت، به طوری که توسط دژخیمان پهلوی دستگیر شد و در زندانهای ساواک مورد شکنجه قرار گرفت. سرانجام این سرباز فداکار و عاشق امام زمان عجل الله تعالی فرجه در به هنگام پایین کشیدن مجسمة شاه ملعون در شهرستان کاشمر مورد اصابت گلوله نیروهای گارد قرار گرفت و به فیض عظیم شهادت نایل آمد. پیکر پاک این روحانی مجاهد پس از تشییع با شکوه امت حزب الله، در کنار مزار شهید آیتالله مدرس در کاشمر به خاک سپرده شد.
«روحش شاد و راهش پر رهرو باد»
خاطرات
یک) نقشهای برای پخش اعلامیه
قبل از انقلاب در کاشمر کتابخانهای تأسیس کرده و اهم فعالیت سیاسی ایشان در این کتابخانه متمرکز شده بود و یکی از کارهای عمدهای که در این کتابخانه میکرد این بود که اعلامیهها و نوارهای امام راحل قدس سره را داخل کتابها میگذاشت و توزیع میکرد. «به نقل از دوستان شهید»
دو) سرباز مسلح
قبل از انقلاب دنبال یک اسلحه کمری میگشت و حتی از من میخواست که اگر پیدا کردم به ایشان برسانم. به او گفتم: اسلحه داشتن خطرناک است، برای چه میخواهی؟ گفت: من سربازم! سرباز امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف، سرباز رهبرم، سرباز ملتم و در چنین موقعیتی باید آمادگی تام و تمام داشته باشم تا اگر مأموریتی نظامی دادند به طور احسن انجام دهم. «به نقل از استاد علوی»
سه)حمایت از مظلوم
به مناسبت چهارم آبان دستور داده بودند که در تمام اطاقهای شهرداری عکس شاه و پدرش را نصب کنند و ما هم که در موتورخانه شهرداری کار میکردیم این عکسها را روی دیوار موتورخانه زده بودیم و شهید بهبودی برای کاری به محل کار ما مراجعه کرده بود و وقتی عکسها را روی دیوار شهرداری ملاحظه کرد، عبا را روی سرش کشید و خارج شد و من با تعجب دنبال او رفتم و سؤال کردم که چه شده است؟ و او گفت: تا آن عکسها در آنجا نصب باشند من نزد تو نمیآیم، زیرا اینها مدرس را زهر دادند و با شال، پیچیدند دور گردنش و او را خفه کردند و حالا تو عکس آنها را قاب گرفتهای و در محل کارت زدهای؟! «به نقل از دوستان شهید»
چهار)پوستین وارونه
یادم هست اولین دفعهای که از قم با لباس روحانیت به روستای باب الحکم آمدند مردم از ایشان خواستند که برایشان سخنرانی کند و ایشان بدون هیچ ترسی بالای منبر رفت و علیه رژیم پهلوی سخنرانی کرد.
درست به خاطر دارم که یکی از موضوعاتی که در آن سخنرانی مطرح کرد این بود که اسلام را به یک پوستین بسیار زیبا تشبیه کرد و بعد گفت: این رژیم منحوس این پوستین را وارونه به بدن این جامعه کرده است تا از آن سود ببرد و نیات باطله خود را پیاده کند. «به نقل از آقای علوی»