طلبه شهید مهدی ذاکری خمی
ردیف |
3 |
نام |
مهدی |
نام خانوادگی |
ذاکری خمی |
نام پدر |
محمد |
تاریخ تولد |
1343/5/3 |
محل تولد |
روستای خمی بردسکن |
مسئولیت |
فرمانده گردان |
تاریخ شهادت |
1362/12/5 |
محل شهادت |
شرق بصره |
گلزار |
روستای خمی بردسکن |
زندگینامه:
تمام شدنی نیست، قصه زندگی تو. هر روز در میان سیل توفنده غفلت وقتی برگهایی از فصلهای سبز زندگی تو را میخوانم از خود شرمنده میشوم. میبینمت که هنوز حضورت بر شریان زندگیام جاری است. انگار وقتی از این شفیره دنیا، بیرون آمدی و پروانه شدی حضورت در زندگیام پررنگتر شده است. ای نور، ای شکوه خاک، تو را به پاس صداقت دوست دارم.
امروز میخواهم خاطرات عروجت را تکرار کنم. میدانی هر موقع یاد آن لحظات میافتم، از شکوه پروازت در پوست خود نمیگنجم، چه عاشق شده بودی و چه زیبا در رقص خون نغمه شیدایی سردادی. آن روز، روز شهادتت را میگویم، جزیره مجنون در وسعت بیبُخلش، مهرآسا تو را در دل خود جای داده بود. تو به هنگام نماز بر کرانهای از نور ایستاده بودی، دستانت را بر رودی جاری شده از عشق میزدی و آن را به چهرهات جاری کردی. آرامشی عجیب روحت را نوازش میداد.
دوباره آب برداشتی، بر دستانت جاری ساختی، گویی قطرات نور از دستانت میچکد، و بعد مسح سر و پاهایت، حالا دیگر یکپارچه نور شده بودی. آنقدر زیبا شده بودی که ملایک نیز هبوط کرده بودند تا تو را در حال نماز ببینند، به ناگاه سرخ باد کینه وزید، هوا بس ناجوانمردانه دلگیر شد، صدای انفجاری مهیب همه جا را تیره و تار کرد، سرت گیج میرفت، فقط صدایی گُنگ را میشنیدی که میگفتند: شیمیایی، آری خصم زبون که تاب مقاومت مردانه تو و دیگر یاران خمینی را نداشت به روشی وقیحانه و غیر انسانی یعنی بمباران شیمیای دست زد و در این میان ترکشی به پشت تو اصابت کرد و تو که آسمانی شده بودی اینک ندای ارجعی را پاسخ گفتی و به روی زمین افتادی، چشم که گشودی نورهایی را دیدی که اطرافت جمع شدند، فکر کردی خواب هستی اما نه خواب نبودی، گفتی شاید توهّم است. اما توهّم نبود، این نورها که به تو نزدیک میشدند، چهارده معصوم علیهمالسلام و فرشتگان خدا هستند، هنوز احساس میکردی زنده هستی به سختی نفس میکشیدی، به یک بار کودکیت جلوی چشمانت آمد. خود را در روستای «خمیّ» از توابع شهرستان بردسکن دیدی، کودکی را دیدی که در پارچه سفید پیچیدهاند، نام کودک را «مهدی» نهادند، آن کودک تو بودی و آن سال، سال 1343 بود. بعد خود را در دبستان روستای «وطن» شهرستان آزاد شهر دیدی، آن معلم مهربان که درس درستی و پاکی را به تو آموخت، ناگهان پرواز کردی به قم آمدی، حرمی را دیدی که بس زیبا و باشکوه بود و تو در آنجا به مدت چهار سال درس طلبگی خواندی، خود را در موج مردمی دیدی که شعار میدادند و در دستان آن مردم، عکس مردی را دیدی که در نور بود. و بعد هم خود را در میان خاک دیدی، آری جبهه بود، تو در سِمَتِ فرمانده گردان صبّار تیپ امام صادق علیهالسلام لشکر پنج نصر فعالیت کردی. و اکنون وعده خدا را میدیدی و فرشتگان خدا را که در پنجمین روز اسفند سال 1362آمدهاند تا تو را به لقاء الله و بهشت ببرند.
وصیتامه:
همه ما باید فدای اسلام شویم. «امام خمینی»
اسلام عزیز این حق را به همه ما دارد که در راه او هر جانفشانی و هر اقدامی که میتوانیم، بکنیم. «امام امت»
سلام بر سالار شهیدان، مصباح هدایت، کشتی نجات، لب تشنه کربلا و سرور آزادگان، حضرت أباعبداللهالحسین علیهالسلام که درس شجاعت و آزادگی و یکتاپرستی و چگونه جان دادن در راه خدا را به ما آموخت و سلام بر مهدی موعود عجّل الله تعالی فرجَه الشریفَ و سلام بر نایب بر حقش، اسطوره تقوا و مقاومت و ایمان، امام امت، خمینی کبیر و سلام بر تمامی شهدای اسلام و شما امت شهید پرور، امت مسلمان و حزب الله.
من خود را موظف دیدم که چند جملهای به عنوان وصیتنامه بنویسم. برادران و خواهران مسلمان! از شما میخواهم که به نماز خیلی اهمیت دهید و در نماز جماعت و جمعه شرکت کنید، چون انقلاب ما برای اسلام و نماز بوده است. ملت شهید پرور! همانطور که امام عزیزمان فرمود: جنگ را سرلوحه همه امور قرار دهید و برای پیروزی در جنگ اهمیت قائل شوید. جهاد در راه خدا را فراموش نکنید که رسول خدا میفرماید: «افضل عمل المؤمن الجهاد فی سبیلالله» و از جبهه که دانشگاه انسانسازی و اسلام است، فراموش نکرده و بر خدا توکل کنید. توکلتُ علی الله.
ملت مسلمان! از گروه و دسته دسته شدن جداً پرهیز کنید و همه، یک حزب واحد شوید. همان حزب الله را تشکیل دهید و به ریسمان الهی چنگ زنید و همه با هم و گوش به فرمان امام امت باشید که یدالله مع الجماعة و با همبستگی کامل میتوانید بر مفسدین آمریکا و شوروی و اسرائیل و دیگر جنایتکاران پیروز شوید و آمادهساز حکومت بقیة الله الاعظم باشید و هر وقت حرم اباعبدالله الحسین را در بغل گرفتید، به یاد شهدای اسلام باشید که آرزوی همه شهدا، زیارت مرقد حسین علیهالسلام در این دنیا بوده است.
در اینجا لازم است با شما صحبت کنم. ای پدر و مادر عزیز! سلام بر شما که چنین فرزندی را به جامعه اسلامی به عنوان یک پاسدار تحویل حسین زمان دادید تا در راه اسلام جانفشانی کند و باعث افتخار شما است، ولی پدر و مادرم! میدانم خیلی شما برای من زحمت کشیدید، از شما میخواهم اگر نتوانستم زحمات شما را جبران کنم، مرا ببخشید و حلالم کنید و اگر خدا توفیق شهادت نصیبم کرد و شهید شدم، باید افتخار کنید که چنین فرزندی را که امانتی بود نزد شما از طرف خدای تبارک و تعالی به خودش باز گردانید و این را هم بدانید که شهادت افتخار بنده صالح و عاشق خدا است و اگر شنیدن شهادت من برای شما دشوار بود، به فکر کسانی(خانوادههای شهدایی) بیفتید که چندین فرزند را در این راه دادهاند و به یاد خدا باشید و از خدا بخواهید که به شما صبر بدهد که إنَّ اللهَ مَعَ الصّابِرینَ.
برادران! کارهایتان را برای رضای خدا انجام دهید و از او کمک و استعانت بخواهید و بر او توکل کنید که هر چه هست، او است و به فکر آخرت باشید و دنیای زودگذر را فراموش کنید. ای یاران مهدی عجلاللهتعالیفرجه! اگر جنازه من به دستتان نرسید، بگویید الحمد لله و... و از مجالس پر خرج جداً خودداری نموده و پول آن را به جبهه اختصاص دهید و همیشه خاضعانه و خاشعانه از درگاه ایزد متعال، طول عمر رهبر کبیر انقلاب را بخواهید و دعا کنید و امیدوارم به وظایف خود آشنا باشید و عمل نمایید. إنشاءالله.
به امید پیروزی بر استکبار جهانی و ظهور مولایمان، مهدی آل محمد عجّلاللهُتعالیفرجَه. إنشاء الله موفق و مؤید باشید. به امید دیدار در روز موعود إنشاء الله. درود بر امام زمان و نایب بر حقش. حقیر مهدی ذاکری. «روحش شاد و راهش پر روهرو باد» /م.ش